وندا وندا ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

مادرانگی های من

هفت ماه و نیمه گی

1392/5/7 2:54
نویسنده : مامان
693 بازدید
اشتراک گذاری

تغییرات زیاد دخملک تو 15 روز اول ماه هشتم زندگیش باورکردنی نیست. همون روزهای اول شروع کردن چهار دست و پا عقب عقب رفتن. بعد از چند روز این حرکت رو رو به جلو آغاز کرد. در گیر دار چاردست و پا راه رفتن یکباره شروع کرد عزیزک به دس دسی کردن و حسابی ما رو ذوق زده کرد. بخصوص وقتی خودش هم هی موقع دست زدن میگه دَ دَ. تا میگیم دست دست دست میزنه و خیلی خیلی خوردنی میشه.

وندا تو هفت ماه و نیمگی کاملا به چاردست و پا رفتن مسلط شده و حسابی خونه رو متر میکنه. و گاهی زیر میز و صندلی ها میره و همیشه دنبال سیم و چراغ روشن هر چیزی هست، مثل موس یا سه راهی یا تلفن. میره سراغ تلفن و اونقدر باهاش ورمیره و اینور اونور میکوبوندش تا صداش دربیاد و بوق بوق کنه و اینجور به نظر میرسه که حالت پیروزمندانه ای هم بهش دست میده.

از اوایل ماه هفتم دخملک صاحب صندلی غذا و صندلی ماشینی که رو به جلو هست شد. ظاهرن هر دو رو دوست داره. و از اینکه تو ماشین سطحش بالا هست و بیرون رو می تونه خوب ببینه خوشحاله و گاهی با دیدن نور قرمز یا چراغ های چشمک زن حسابی ذوق میکنه.

وندا همچنان عاشق حموم ه و زمان زیادی تو وانش میشینه و آب بازی میکنه حسابی تو آب دست و پا میزنه و آواز میخونه.

تو هفت ماه و نیمگی مامانی و بابایی اومدن پیشش. اولش کمی به من چسبید ولی بعد حسابی باهاشون رفیق شد. مامانی پیش ما مونده و حسابی دخملک لذت میبره از حضورش.

----------

لذت حضور وندا این روزها توی زندگی ما قابل وصف نیست، فقط نمی دونم چطور خدا روشکر کنم.

 

وندا خوشحال از اینکه به عینک مامانی دست یافته:)

 

نوشته شده در ششم مردادماه 92

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مریم
7 مرداد 92 15:39
عزیزم دختر نازت رو ببوس از طرف من
مامانی
23 مرداد 92 23:53
عشقم عاشقتم بخدا
مریم مامی رَسپینا
4 شهریور 92 16:28
سلم عزیزم کجایی دلمون برات تنگ شده