وندا یکساله شد:*
وندا یکساله شد:* شانزده آذر 92 دخملک ناز ما یکساله شد. چون خیلی وقته ننوشتم اینجا اجمالی از چند ماه گذشته می نویسم.
در حالی که از اواسط مهرماه بخاطر تغییر کار بابایی وقتی وندا تازه ده ماهه شده بود برای زندگی اومدیم اصفهان. زندگی کردن تو خونه بزرگتر مهمترین حسنی بود که این جابجایی داشت و برای وندا این خیلی خوبه به نظرم.
با شروع یازده ماهگی خواب روزش خیلی مرتب تر و طولانی تر شد و این خیلی خوبه برای من.
اواسط یازده ماهگی تلاش های دخملک برای مستقل و بدون کمک ایستادن به نتیجه رسید و تونست با کمرش بلند شه و بایسته.
وابستگیش به عروسک هاش روز بروز بیشتر میشد. اوایل بیشتر عروسک هایی رو دوست داشت که موزیکال بودن بخصوص یکیشون که اسمش عمو زنجیربافه و همین آهنگ رو هم میخونه. خیلی ناز بغلشون میکنه.و به اسم میشناسدشون.
اواخر یازده ماهگی یکی دو قدم هم برداشت دخملک ولی بعد به مدت یک ماه ایستادن و قدم برداشتن رو کاملا گذاشت کنار!
تاب تاب عباسی اش رو خیلی دوست داره و اگر زمان خوابش باشه و پستونک هم تو دهنش باشه توش خوابش میبره. و با آهنگی که ما میگیم تاب تاب میگه دَ دَ و خودش رو تکون میده.
همچنان وقتی دندوناش شروع می کنن به دراومدن حسابی خوابش بهم میریزه و شبا زیاد از خواب بیدار میشه ولی تا یه کوچولو سفیدی دندونش معلوم میشه دوباره خوابش خوب میشه.
براش چادر (قلعه) خریدیم که گوشه هال گذاشتیم گاهی میره توش و ما هم باهاش میریم و بازی می کنیم.
کلمه بابا رو بیشتر و بهتر میگه. حسابی اهل رقص و دست و این هاست. عاشق تبلیغات مولفیکس. و کلا هیجان و دست و آواز رو خیلی دوست داره. خیلی حرفه ای کمر و دستش روتکون میده.
مهمونی رفتن رو خیلی بیشتر از مهمونی دادن دوست داره:) یعنی محیط جدید رو دوست داره. به راحتی با همه دوست میشه و میره بغلشون.
به بچه های بزرگتر از خودش خیلی زیاد علاقه نشون میده. دوست داره بهش توجه کنن وقتی بیرون کسی براش ناز می کنه و قربون صدقش میره حسابی خوشش میاد:)
تولد یکسالگیش رو کوچولو و خانوادگی برگزار کردیم ولی با کیک و لباس زنبوری بردمش آتلیه و حسابی آزادانه با کیک بازی کرد و خوردش.
الان هم که دو هفته از یکسالگی وندا گذشته چهار پنج قدمی راه میره.
این هم آدرس فوتو بلاگ وندا:
