نیم سالگی
دخترم 16 خرداد ماه 6 ماهگیش رو در حالی به پایان رسوند که ما مسافرت در دیار خانواده بابای وندا بودیم. رفسنجان هوا خیلی گرم بود و تو راه هم همین طور. وقتی رسیدیم اونجا دخملک گریه و غریبی نکرد فقط با تعجب دونه دونه اطرافیان رو نگاه میکرد. یعنی با تعجب خیلی زیاد.کلا اونجا مثل توی خونه خنده رو نبود با اینکه همه براش وقت میذاشتن. براش کیک تولد هم درست کردیم و شمع 6 ماهگی. بهرحال باورش برام سخته که 6 ماه از اون روز عزیز که وندا بدنیا اومد گذشته. دخترم کلی توانمند شده و دیگه نی نی گولو نیست. دخملک وقتی به روی شکمش برمیگرده 360 درجه به دور خودش میچرخه و اینجوری به خیلی چیزایی که میخواد دست پیدا میکنه. روی صندلی و مبل می تونه...
نویسنده :
مامان
16:22