5 هفته تموم شده.
من برای نی نی نانازیم تو یه دفترچه خوشگل می نویسم، تو اون دفترچه مخاطب حرفام عزیزدلمه. من می نویسم و بابایی نی نی می خونه و کلی عشق می کنه و قربون صدقمون می ره. همین جاست که نانازیمون متوجه می شه از همین اولش چقدر باعث شده مامان و باباش احساس کنن باز بیشتر و بیشتر از هم عاشق همدیگه هستن.
وای تو این چند روز گذشته پروسه انتخاب بیمارستان و پزشک حسابی گیجمون کرده. وااای خدای من! حالا یه تصمیماتی گرفتیم ببینیم چی میشه.نمی دونم چرا هنوز حالت تهوع و اینها سراغم نیومده. باید از این موضوع خوشحال باشم فکر می کنم! ولی خوب وقتی می بینی علائم درست و درمون نداری خوب یکم یه جورایی می شی دیگه! بهرحال خداروشکر که خوبم. من الان تو هفته ٦ بارداری هستم و نی نی تو این هفته اندازه عدس یا دونه برنج باید باشه.
این روزا کلی انگیزه دارم، سه روزی هست که یه برنامه ورزشی منظمی رو شروع کردم و حس خوبی دارم. دیروز هم اونقدر هوا خوب بود رفتم بیرون پیاده روی. من عاشق این سبز چمنی های بهارم/ عاشق این جوونه های کوچولو نانازی. نی نی من همزمان با همین جوونه ها تو دلم جوونه زده.
اینهم جنین در هفته 6، قلب جینین تو این هفته با یک ریتم یکنواخت می تپه و با دستگاه آلتراسوند قابل شنیدن این صدا. از الان تا لحظه تولد قلب جنین به طور متوسط 150 تا در دقیقه میزنه(دوبرابر طپش قلب آدمای بزرگ)