وندا وندا ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

مادرانگی های من

دهمین هفته بارداری

بارها دلم میخواد یه راهی بود زود زود از حال نی نی ام باخبر میشدم. چه سخته اینجوری. بهرحال باید با شادی و امیدواری طی کرد. هفته ١٠ بارداری من هم شروع شده و دیگه هفته ها دو رقمی شدن و فی فی گولو داره واسه خودش بزرگ میشه. با تموم شدم هفته ١٠ دیگه نی نی بحرانی ترین مراحل رشدش رو پشت سر می ذاره و حسابی بزرگتر از قبل میشه. این روزا حال مامان نی نی هم بهتر شده، هر چند خیلی کم غذا درست می کنم ولی حال عمومی خوبی دارم. این روزا تصمیم دارم بیشتر و بیشتر دل به خوشنویسی بدم تا اینطوری هم به خودم آرامش بدم هم به فی فی گولوی خودم. شاید بیشترین آرامش وقتی میاد سراغ آدم که کاری رو با رضایت قلبی کامل و عشق انجام میده. حالا اون کار هر چی می خواد باشه. بهر حا...
25 تير 1391

9 هفته هم تموم شد!

این روزا حالم بهتره ولی همچنان حساسیت زیادی به بوها دارم. دلم میخواد دماغ نداشته باشم:) با شلئارام هم زیاد راحت نیستم دیگه باید یه شلوار بارداری خوشگل بخرم. مامانم اومده پیشم و دو سه هفته ای پیشمن. با وجود مامان روزا زودتر می گذره و خیلی بهتر. اصلا حال و حوصله غذا درست کردن ندارم. شبا موقع خواب عذاب وجدان میگیرم چرا چیزایی که باید رو نخوردم.بخصوص شیر! امروز طبق سونو 8هفته و 4 امین روزه بارداری منه. و من فردا وارد سومین ماه بارداری میشم. احتمالا تا آخر هفته به خونواده همسری بگیم که نی نی داریم. این روزا فی فی گولو خیلی رشد بیشتری کرده و از عکسی که ازش داریم کلی بزرگتر شده. دیگه از لوبیا قرمز هم بزرگتر شده و داره میشه اندازه یه حبه انگور. ...
25 تير 1391

19 هفته و سه روز

این روزا هفته 20 بارداری رو در حالی میگذرونم که حسابی مهمونداری می کنم و هوا بی نهایت گرم شده.  افزایش وزنم بیشتر از چیزیه که فکر میکردم و خیلی بیشتر باید حواسم رو جمع کنم و الکی کالری از مواد غذایی که ضروری نیستن نگیرم. ولی چه کنم که کلا خوش اشتها شدم و زود زود گشنه ام میشه. این روزا وزنم به 64 رسیده. لباس های گشاد و راحت می پوشم. شکمم بزرگ شده و با مانتوی قهوه ای که واسه بارداریمه کلی شبیه خانومای شش هفت ماه باردار میشم. ههههه. متاسفانه بر خلاف برنامه هایی که از قبل داشتم هنوز برنامه ورزشی منظمی ندارم. ولی بزودی حتما جدی دنبالش می کنم. و استخر و ورزش تو خونه رو جدی میگیرم. پیاده روی هم که همسری قول داده شبا گاهی با هم بریم. چون واقع...
25 تير 1391

18 هفته و چند روز

خودم هم گیج شدم که کدوم روز هفته رو تموم شدن هر هفته از بارداری در نظر بگیرم. همون پنج شنبه ها شاید بهتر باشه. از بس که سونو ها تغییر می کنند و احتمالا دختر کوچولوی ما وزنش بیشتر از سنش میشه. خلاصه ماه پنجم بارداری هم شروع شده و اینو میدونم که تو این ماه جنین تند تند بزرگ میشه و شکم مامان تند تند بالا میاد:) همه اینها برای من هیجان انگیز. بخصوص انتظار برای حس کردن حرکات هر چه واضح تر. هر چند همین الان هم احساس های خوب و قابل توجهی دارم از حرکات نانازیش. امروز از سر فضولی و اطمینان من بابایی فی فی گولو رفتیم سونوگرافی که بگن صدردصد دختره ولی خوب نگفتن. بهرحال ما یه دختر کوچولو داریم که کلی از داشتنش به خودمون می بالیم. ------- دوازدهم...
25 تير 1391

12 هفته و 3 روز

بالاخره دوباره ما رفتین به دیدن نی نی خودمون، دیروز بعدازظهر رفتیم سونوی ان تی و قرار شد بابای نی نی ازش فیلم بگیره. نی نیمون هم کلی شاد و شنگول بود و وول میخورد ما هم کلی براش غش و ضعف کردیم. دکتر هم دستا و پاها و سر و گردن و بدنش رو دونه دونه نشون داد. وای خدا جون. NT=1.7 بود که نرماله بعدش هم رفتیم آزمایشگاه برای تست های غربالگری که امروز جوابشون رو میگیریم. ایشالا همه چی خوبه و امشب به خونواده همسری می گیم و خیلی های دیگه. دیگه نی نی مون علنی میشه.   از دیشب که از بیرون برگشتیم سردرد دارم. سردرد که با خوابیدن هم خوب نشد. احتمالا بخاطر آلودگی هواس. خدایا چرا اینجوری ه آخه. دلم میخواد زودی بریم شمال کلی هوای تمیز فی فی گولومون تنف...
25 تير 1391

16 هفته و 6 روز به حساب آخرین سونو

به حساب آخرین سونو نی نی جون ما دو روز بزرگتر شده. چه بهتر:)) هفته پیش پنج شنبه طبق قرار قبل من و بابای فیفی گولو قرار بود بریم سونوگرافی و جنسیت نی نی جونمون رو بدونیم. بعد از اینکه متوجه شدیم دکتر سونوگرافی نیست نتونستیم خودمون رو به بی خیالی بزنیم  و بذاریم تا بعد تا معلوم بشه. بهرحال رفتی یه سونوگرافی دیگه و عزیزدلمون رو دیدیم. خانوم دکتر گفت احتمال بالای 90 درصد نی نی ما یه دخمله نازه. چون نی نی دمر خوابیده بود خوب خوب مشخص نبود. من که اصلا باورم نمیشد همچین تند تند تو دلم داشت قند آب میشد. بعدش هم از سرخوشی زیاد وقتی به مامانینا هم گفتیم اصرار کردن پاشید بیایید شمال پیش ما، ما هم بلند شدیم دوروره رفتیم که خوش گذشت. بهرحال ای...
25 تير 1391

15 هفته و 5 روز

هفته 16 هم کم کم داره تموم میشه و ما طبق قرار قبلی قرار همین جوری و بدون دستور پزشک بریم سونوگرافی که آقای دکتر بگن عزیز دل ما دخملکه یا پسرک قند عسلک؟!! بابای فی فی گولو خیلی خیلی بی قراره روز سونوگرافیه. مامانش هم همین طوره ولی مامانش فقط و فقط دوست داره بدونه حال نی نی جونی اش خوب خوبه. برای حس کردن تکونای عزیزدلم بی قرارم. یعنی خدایا کی حس می کنم. این روزا دارن میگذرن، بعضی اوقات خیلی تنبلم و هیچ کاری نمی کنم ولی بعضی روزا خیلی پرانرژی ام و کلی کار مثبت می کنم. یکشنبه که دوشنبه اش تعطیل بود و مبعث من و همسری دو تایی رفتیم بیرون خیابون بهار کلی تو سیسمونی فروشی ها گشتیم، خیلی بهمون خوش گذشت کلی چیزای خوشگل دیدیم و البته نی نی های نا...
31 خرداد 1391

13هفته و 5 روز

بالاخره سه ماهه اول تموم شدهو سه ماهه دوم بارداری که کلی معروف به بهترین سه ماهه این دوران ه از راه رسیده. اولش که خیلی خوبه. هم حال و حوصله بیشتری دارم و حساسیت ام به بوها تقریبا از بین رفته و طبق معمول خوب غذا می خورم. وگاهی هم تو خوردن برنج و نون زیاده روی می کنم!! بخصوص این چند روزکه شمال بودیم! دیگه واقعا واقعا هیچ کدوم از مانتوهای قبلیم رو نمی تونم بپوشم، یه مانتوی جدید مامان برام دوخته که اونم به نظرم زیادی گشاد و چین داره:) و احتمالا تا کمی شکمم بزرگتر نشده سختم باشه پوشیدنش! به نظر خودم طرف راست زیر دلم برآمده تر شده. البته خیلی محسوس نیست.شب ها خیلی سعی می کنم بخ پهلو بخوابم ولی تقربا هر وقت از خواب بیدار میشم می بینم به پشت خو...
16 خرداد 1391

10 هفته و 6 روز

خوب هفته 11 بارداری هم داره تموم میشه کم کم و تا 10 روز دیگه باید سونوی ان تی و آزمایشات غربالگری رو انجام بدم. خیلی خیلی برای سونو و دیدن بزرگ شدن فی فی گولومون بی تابم. مامانم دیگه داره برمیگرده. خیلی بهش عادت کردیم. ولی خوب دیگه باید برگرده پیش بابا.این چند وقته دیگه حسابی خوش گذشت. فقط یه روز خیلی اذیت شدم. حسابی شکمم زده بیرون و به نظرم خیلی خیلی زوده! این چند مدت حسابی بی رویه خوردم. اینجوری هم من و هم نی نی ممکنه اذیت شم. باید خیلی بیشتر کنترل کنم خودم رو. از فردا حسابی برنامه غذا بخورم. مفید و کم حجم. از دو هفته دیگه هم برنامه استخر میذارم. هر روزی که میگذرره احساس میکنم به نی نی نازم نزدیکتر میشم. برای سونوگرافی لحظه شماری می ...
31 ارديبهشت 1391

5 هفته تموم شده.

من برای نی نی نانازیم تو یه دفترچه خوشگل می نویسم، تو اون دفترچه مخاطب حرفام عزیزدلمه. من می نویسم و بابایی نی نی می خونه و کلی عشق می کنه و قربون صدقمون می ره. همین جاست که نانازیمون متوجه می شه از همین اولش چقدر باعث شده مامان و باباش احساس کنن باز بیشتر و بیشتر از هم عاشق همدیگه هستن. وای تو این چند روز گذشته پروسه انتخاب بیمارستان و پزشک حسابی گیجمون کرده. وااای خدای من! حالا یه تصمیماتی گرفتیم ببینیم چی میشه.نمی دونم چرا هنوز حالت تهوع و اینها سراغم نیومده. باید از این موضوع خوشحال باشم فکر می کنم! ولی خوب وقتی می بینی علائم درست و درمون نداری خوب یکم یه جورایی می شی دیگه! بهرحال خداروشکر که خوبم. من الان تو هفته ٦ بارداری هستم و نی ن...
27 فروردين 1391